آرشيداآرشيدا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

خاطرات دختری از زبان مادرش ...

نزدیک شدن به بهار زیبا .........

دختر گلم این روزا حال و هوای عید داره و من و بابایی مشغول خونه تکونی و خرید لباس واسه تو و خودمونیم و تا چند روز دیگه میریم رشت و امسال تصمیم داریم فقط گیلان گردی کنیم ... البته اگه بازم باباییت نپیچونمون ... همیشه میگه بریم رشت بعد میریم اطراف میگردیم ... ولی بعد میریمو سرمونو با مهمونیا گول می ماله و هیچ جا نمی ریم تا من باهاش قهر کنم تا بالاخره یه جا ببرمون ... من امسال برات ماهی قرمز خریدم و تو خیلی دوستشون داری و به نیت من و تو وبابایی ٣ تا خریدم به ترتیب اندازه هم هست ٣ سایز از بزرگ به کوچیک و خب معلومه دیگه کوچیکه تویی و بزرگه بابایی منم اون متوسطه ام هههههههههههه هر روز با ماهیها که رو طراسن کلی حرف میزنی و درد و دل میکنی و لبتو مث...
24 اسفند 1391

پیشرفتت تو بازی های فکریت ...

وقتی بهت میگم برو بازی حلقه اتو بیار با هم بازی کنیم تو میگی( ?haghe ) و بعد میری میاریش ... مکعب های رنگیتم به راحتی 2 تاشو رو هم میچینی و سعی میکنی که سومیشم بزاری روش ... جدیدا به مداد رنگی و نقاشی هم علاقه نشون میدی و دوس داری همه مدادا رو دستت بگیری و مث من چش چش بکشی ولی چون نمیتونی و خط خطی می کنی بنابراین راضی میشی که من برات بکشم... کلاغ پر هم که بازی مورد علاقته و خودت میگی آرشی پر؟ بعد نینای میکنی ... یعنی آرشیدا پر ؟ بعد نینای یعنی آرشیدا که پر نداره خودش خبر نداره ... هههههههههههههه لی لی حوضک هم که واسه خودتو منو همه فامیل دوس داری انجام بدی ... چشم گذاشتنم که دیگه استادی توش ... موبایل بازی هم خیلی دوس داری الب...
22 اسفند 1391

کلمات جدیدت تا امروز

دختر خوشگلم ... جند روزه که هر چی میگم تو تکرار میکنی البته با زبون خودت که عاشقشم ... از جمله : جوراب  = جوواب  ///  گوجه = دوجه /// تخم مرغ = توتو /// کلاه = کلا /// دست = دست /// پا = با /// انگشت = انگه /// آیلیلن = آینی /// الهه = عه /// آرشیدا = آیش /// شلوار = شوه /// چشم = جش /// گل = گو /// ماشین = ما (بعدشم مشگی ووووو یعنی این صداشه ) /// جارو = جا /// کتاب = کت /// خرسی = خسس /// مامان جون = ماماجی /// به پدر جون میگی آققا و به مادر جون میگی ماما .. حالا ببینیم تا بعد چیکار میکنی ...   این روزا با پدر جون و مادر جون و خاله ها حسابی حال کردی ... و از این بابت خوشحالم که اقلا تو این روزای سخت و دوری من...
22 اسفند 1391

ولنتاین با تو کامل میشه عشق زندگی مامان

دختر خوشگل مامان ولنتاین امسال با وجود تو گل خوشگل زندگی من و بابایی تصمیم گرفتیم یه شام کوچولوی ٣ نفره بریم بیرون و با هم باشیم ... یعنی این تصمیمو بابایی گرفت منم استقبال کردم ... و با هم رفتیم رستوران سوپراستار تو ولیعصر که پیشنهاد من بود چون من اونجا رو خیلی دوست دارم و قبلا چند بار رفته بودیم و غذاشم عالیه ... البته جوجه سوخاری هاش معرکه است ... یه ذرت خیلی خوشمزه هم داره که به صورت درسته مثل بلال می پزنش و با یه سری ادویه جات مخصوص که فکر کردم تو حتما خوشت میاد ..  و تو کلی با سیب زمینی سرخ کرده و مرغ حال کردی ولی اون ذرت رو دوس نداشتی ولی کلا بهت خوش گذشت به ما هم در کنار تو ... یه ماشینم بود اونجا که تکون میخورد تو رو نشوندیم و ...
22 اسفند 1391

دخمر مامان به زودی 1 سال و نیمه میشی و تغییراتت تا امروز ...

 کلمات جدیدت  : به هواپیما میگی : هوّا            به ماشین میگی : وووو            به سشوار میگی : وووو  به آب هویج میگی: آبّا            به آب هم که میگی : آب             به پرتغال میگی : بغا به آشغال میگی : آغّا              به سیب زمینی میگی : سیمی       به دوغ میگی : دوو        بهت میگم عش...
22 اسفند 1391

یکسال و نیمگی آرشیدا خانوم + واکسن

دختر خوشگلم یکسال و نیمه شدی و باید طاوانش را با یک واکسن پس میدادی ... بزرگ شدن همینطوری نیس که دردسر داره دیگه ... چند روز پیش (17 اسفند 91) که پنجشنبه هم بود ... تصمیم داشتیم بریم واکسنتو بزنیم که این دو روز که تو خونه هستم ازت مراقبت کنم و از شنبه دوباره من میرم سر کار و تو مهد کودک و مشکل احتمالیت حل شده باشه ...  صبح که بیدار شدم و رفتم پرده آشپزخونه را زدم کنار دیدم به چه می بینی کلی برف ... همه جا سفید شده ... این اولین برفه تهرانه ... و از این بابت خوشحال بودم چون اگه امسال برف نمی اومد با این آلودگی هوا حتما کلی مریضی ها و ویروس ها زیاد می شد و من نگران سلامتی تو بودم ... به هر حال با هر دردسری بود ماشینو از پارکینگ خ...
21 اسفند 1391

ولنتاین

عشق لالایی بارون تو شباست       نم نم بارون پشت شیشه هاست لحظه شبنم و برگ گل یاس          لحظه رهایی پرنده هاست تو خود عشقی که همزاد منی        تو سکوت من و فریاد منی تو خود عشقی که شوق موندنی    غم تلخ و گنگ شعرای منی وقتی دنیا درد بی حرفی داره         تویی که فریاد دردای منی عشق قشنگم امروز ٢٥ بهمن (١٤ فوریه) یعنی روز ولنتاینه ... من و بابات این روز رو خیلی دوس داریم و هر سال تو این روز به هم هدیه می دادیم و عشقمونو به هم ثابت می کردیم ... امسا...
21 اسفند 1391

شب یلدا 91

دختر خوشگلم ... امسال با وجود تو که دختر خوشگل و خانومی شده بودی شب یلدامون زیبا تر شد ... از چند ماه قبل برات تدارک یه لباس هندونه ای دیدم که خیلی خوشگل شدی باهاش ... امسال برخلاف معمول ما رشت بودیم پیش مادر اینا و تو هم کلی حال کردی ... بابایی هم به افتخار این شب موند و آخر شب برگشت تهران ... چون ما هنوز ماشینمون حاضر نشده و نمیتونیم برگردیم تهران ... برات فال حافظ گرفتم ... و تعبیرش این بود که روزهای شیرینی برات در راهه و به زودی خوشگلیت رو بروز میدی و جهان تو کفت می مونن هههههههه این البته تعبیر منه همونطوری که میدونی غزل های حافظ تعابیر زیادی دارن ...   ...
7 اسفند 1391
1